
تا حالا همش شنيده بوديم :
دلم از اينهمه بيداد به درد آمد!
يا از ديدن فلان صحنه دل آزرده شدم!
يا …
من يك چيز جديد كشف كردم!
جايي كه به درد مياد دل نيست و يك جايي بالاتر از قلبه!
درست وسط سينه آدما جايي كه نه معده و نه قلبه!
حالا ماجراي كشف من …
نمي دانم سريال سرزمين آهن كه تازگي ها از شبكه 3 پخش ميشه را ديدين يا نه؟
قسمت دوم بود يا سوم كه داشتن در مراسم خاكسپاري يك رئيس قبيله كه مرده بود تعدادي برده و پيشخدمت همراهش دفن ميكردند و يك آدمهايي بودند كه پشت سر اين آدم هاي نگون بخت ايستاده بودند و با اشاره رئيس قبيله با يك وسيله محكم ميزدن پشت سر اينها تا بميرند و آنها را با جنازه پير مرد دفتن كنن!!!
نفر آخري يك دختر كم سن و سال بود كه هيچ دلش نمي خواست بميره و با التماس از مردم مي خواست كه نجاتش بدند و … آخرش هم كشتند و دفنش كردند…
از اينهمه قساوتي كه توي اين صحنه بود درست جايي كه گفتم بشدت به درد آمد و فهميدم كه روح آدم درست كجاي بدنش توي قفس افتاده …
امان از دست انسان كه چه مي كنه با همنوع خودش …
خدايا از انسان بودن خودم شرمندم … تو خودت ببخش